کلبه عشق و دوستی 43

ساخت وبلاگ
کجایند مردان بی ادعا(شهيدباكري) یکی از کارمندان شهرداری ارومیه می گفت: تازه ازدواج کرده بودم و با مدرک دیپلم دنبال کار می گشتم.ازپله های شهرداری می رفتم بالا که یکی ازکارکنان شهرداری را دیدم وازش پرسیدم آیا اینجا برای من کار هست؟تازه ازدواج کردم و دیپلم دارم.یه کاغذ از جیبش درآورد و یه امضاء کرد و داد دستم گفت بده فلانی، اتاق فلان.رفتم و کاغذ را دادم دستش و امضاء را که دید گفت چی می خوای؟گفتم :کارگفت : فردا بیا سرکارباورم نمی شدفردا رفتم مشغول شدم .بعد از چند روز فهمیدم اون آقایی که امضاء داد شهردار بود.چند ماه کارآموز بودم بعد یکی از کارمندان که بازنشست شده بود من جای اون مشغول شدم.شش ماه بعد رئیس شهرداری استعفاء کرد و رفت جبهه.بعد از اینکه در جبهه شهید شد یکی از همکاران گفت :توی اون مدتی که کارآموزبودی و منتظربودیمکه یک نفربازنشسته بشه تاشما راجایگزین کنیم،حقوقت از حقوق شهردار کسر و پرداخت می شد.یعنی از حقوق شهید باکریاین درخواست خود شهید بود.برچسب‌ها: کجایند مردان بی ادعا, شهيدباكري, مرد بودن دَرد دارد, نامرد بودن کِیف, شادی ها و رنج ها کلبه عشق و دوستی 43 ...
ما را در سایت کلبه عشق و دوستی 43 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : love43o بازدید : 343 تاريخ : جمعه 20 بهمن 1396 ساعت: 21:17

برگی از دفترچه خاطرات جهان پهلوان تختیازحموم عمومی دراومدیم و نم نم بارون میزد،خانومی جوون و محجبه بساط لیف وجوراب و...جلوش پهن بود ، دوستم رفت جلو و آروم سلام کرد و نصفه بیشتره لیف و جوراباشو خرید ... تعجب کردم و پرسیدم :داداش واسه کی میخری؟ما که تازه ازحموم دراومدیم،اونم اینهمه !!!گفت : تو این سرما از سر غیرتشه که با دستفروشی خرجشو در میاره ، وگرنه میتونست الآن تو یه بغل نرم و یه جا گرم تن فروشی و فاحشگی کنه !!!پس بخر و بخریم تا شرف و ناموس مملکتمون حفظ شه ، برگشت تو حموم و صدا زد :نصرت اینارو بزار دم دست مردم و بگو صلواتیه ...- برگی از دفترچه خاطرات جهان پهلوان تختیبرچسب‌ها: خاطرات جهان پهلوان تختی, کجایند مردان بی ادعا, شهيدباكري, مرد بودن دَرد دارد, نامرد بودن کِیف کلبه عشق و دوستی 43 ...
ما را در سایت کلبه عشق و دوستی 43 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : love43o بازدید : 251 تاريخ : جمعه 20 بهمن 1396 ساعت: 21:17